ملکه ایران و راز تاج سلطنتی

کی فکرش را میکرد دختری که سالها تصور میشد مرده روزی به شهر برگردد؟ آن هم تا مقابل در شورا!/ خانم زهرا سمنانی

آن تاج زیبا، با جواهرات درخشان و دل انگیز که رازی ترسناک را در خود پنهان کرده بود، در آخر راز تاج چه بود؟/ آقای امیرحسین محمدپور

سنام، چهره ای زیبا با موهایی دورنگ/ خانم معصومه تکس

سییمرغ گویا که انگیزه زنده شده سنام را میدید، پایش را روی تیر کمان گذاشت و آن را به سمت او هول داد/ خانم سارا رضوانی

اوتانا، آن یاتوک مرموز در کنار گرگ بزرگش نازگل/خانم درستکار

سنام در مزرعه گندم/ خانم سارا حمایتی زاده

سنام در انتظار رسیدن به شهر دیاکو/خانم مهدیس

سنام در آغوش مادرش، شهر سوخته، قبل از فاجعه/خانم مهدیس

سنام در لباس زیبا.../ خانم حدیث چراغی

کی فکرش را میکرد دختری که زیر زمین خانه ی زن پیری زندگی میکرد روزی ملکه شود؟/ آقای رامان دژبرد

سنام، خوابالو و شیراک درکنار هم😎/ خانم شیلا جمشیدی

{کل شهر در آتش خشم سوخت و تبدیل به خاکستر شد... جز تکدرخت سبزی که دختر بچه ای در آن پناه گرفته بود}/ خانم زهرا سمنانی

سه رکن اصلی داستان، سنام، سیمرغ و قلعه دیاکو!/ خانم مصی عسکریان/

اولین رویارویی با پادشاه تاریکی/خانم مهدیس

سنام بسیار گوگولی😍/ خانم مهتاب صفری

تصویری از فیلم ملکه ایران و تاج سلطنتی(ایشالله😢)/خانم زهرا سروری

{چقدر دنیا عجیب است... دختری که روزی کلفت یک خانه بود حالا ملکه شده بود.}/ خانم راضیه فولادی

ملکه ایران و سیمرغ، آن پرنده دانا که کسی جز او نمیتوانست ببیند/خانم مهدیس

{روزی مردی از تاریکی برمیخیزد که زمین و آسمان را از بین میبرد و تنها کسی که میتواند جلویش را بگیرد، دختری با موهای دورنگ است...}/ خانم یگانه سروری

سنام در حال مطالعه کتاب افسانه ای شهر دیاکو/ خانم رقیه محمدی

سنام و خوابالو آماده ی مبارزه!/ خانم منا علی محمدی

چهره زیبای سنام از آقای امیرحسین محمدپور

چهره زیبای سنام از آقای شایان اسماعیلی

(لعنتی!) شانه مثل همیشه لای موهایش گیر کرده بود./ آقای نیما معصومی

ارشان، اوتانا، سنام و تاج سلطنتی. پس از فاجعه/خانم نرگس مظفری

چهره زیبای سنام از خانم زهرا حسن زاده

آن موهای دورنگ و تاج زیبای سلطنتی/ خانم مهتاب صفری

چهره زیبای سنام از خانم سمیه خواجویی

(تاحالا از خودت پرسیدی معنی اسمت چیه؟ سعادت، نجابت، آزاده و متانت. مادر پدرت اسمتو از روی اول این کلمه ها انتخاب کردن. معتقد بودن قراره خیلی چیز هارو تغییر بدی.)/ خانم هانیه حیدرزاده

{ما بهشون میگیم خونبین، خون اشراف رو میبینن، اما این خونبین تو زیادی گندست!}/ خانم معصومه سلمانی

سنام به همراه دوستانش، پارمیس، دارمان و آتوسا. قلعه دیاکو و سیمرغ/خانم مهدیس

(وقتی بهش رسیدم، صدای گریه دختربچه ای رو شنیدم که توی حفره کوچیک زیر درخت قایم شده بود. چهره‌اش از دود سیاه شده بود و موهای دورنگ طلاییش توی تاریکی برق میزد.)/ خانم مریم پناهی

{همه منتظر بودند تا ببینند دختری که در پیشگویی آمده بود چطور تیر اندازی میکرد، تا اینکه تیرش در فاصله دوری از مانع به زمین افتاد.}/ خانم کیمیا حاجی حسینلو

تنها تک درختی که در بین آتش نسوخت/ خانم دیبا احمدپور

تماما شهر دیاکو! قلعه، لاماسو ها و پرندگان کاغذی و ملکه ی ایران/ خانم مسیع شهابی

{آه یک تورانی! خاله افروز همیشه از آنها بد میگفت و آن ها را باعث تمام بدبختی ها میدانست. همیشه از چهره های زشت و نوع لباس پوشیدن نفرت انگیز آنها صحبت میکرد، اما آن پسر آنقدر ها هم بد نبود.}

(سیزده سال پیش وقتی در شهر آتروپات(شهر سوخته) پا گذاشتم، با خودم فکر کردم ای کاش میشد همه رو نجات بدم، تا اینکه بین دود خاکستر ها تک درخت سبزی رو دیدم که سالم مونده بود.)/ آقای امیرحسین محمدپور

سنام، خیره به چشمان تماشاچی/ خانم ریحانه قاسمی

چهره زیبای سنام از خانم زهرا حسن زاده